نی نی تپل من امسال اولین چهارشنبه سوری بود که شما تو زندگی من و بابایی بودی. هرچند که شما چیزی از چهارشنبه سوری متوجه نشدی. چون خونه مامان جون بودی و من و بابایی کارخونه دوست بابایی بودیم. چون هوا سرد بود مامان جون گفت صدرا رو نبرین تا اوفی نشه و تو موندی خونه مامان جون و باباجون. مامانی نمیخوام از مکانی که تو نبودی خاطره تعریف کنم.ولی فقط اینو میگم که خیلی خوش گذشت به ما.کلی نای نای کردیم و خوش گذروندیم. یادگاری اون شب هم واسه من یه سرماخوردگیه خوشگل و مامانی موند که هنوز دارم فس فس میکنم. چیز جالبی که بود شوخی مامان جون با ما بود.من زنگ زدم حالتو بپرسم که مامان جون گفت:صدرا خوبه.فقط فشارش پایین اومده....